|
ولادت وحسب ونسب
ولادت علی(ع)در روز جمعه ۱۳ رجب سال سىام عام الفيل بطرز عجيب و بيسابقهاى در درون كعبه بوقوع پيوست، پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنابر اين على(ع) از هر دو طرف هاشمى نسب است. ولادت اين كودك با تحولات عجيب و معنوى توأم بود.مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى،ميكرد. از يزيد بن قعنب روايت شده كه گفت من با عباس بن عبدالمطلب و گروهى از عبدالعزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد در حاليكه نه ماه آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمدهاند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عزوجل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين علی(ع).را در روى دست داشت. البته مربى ومعلمى مانند پيغمبر(ص) كه خود در مكتب ربوبى تأديب و تربيت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد. على(ع) تا سن هشت سالگى تحت كفالت پيغمبر(ص) بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى اين بازگشت او را از مصاحبت پيغمبر(ص) مانع نشده و بلكه يك صورت تشريفاتى ظاهرى داشت و اكثر اوقات علی(ع)در خدمت رسول اكرم(ص)سپرى ميشد آنحضرت نيز فضائل اخلاقى و ملكات نفسانى خود را سرمشق تربيت او قرار ميداد و بدين ترتيب دوران كودكى على عليه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پيغمبر(ص)) در پناه آنحضرت برگزار گرديد و همين تعليم و تربيت مقدماتى موجب شد كه على(ع)پيش از همه دعوت پيغمبر(ص) را پذيرفت و تا پايان عمر آماده جانبازى و فداكارى در راه حق و حقيقت گرديد. فداكارى و از خود گذشتگى علی(ع)در تمامی غذوات بر احدى پوشيده نماند و در اثر ابراز رشادت و شجاعت بى نظيرش او را ضيغم الغزوات و قتال العرب ميناميدند و جز جنگ تبوك كه بدستور پيغمبر در مدينه مانده بود در تمام جنگها شركت كرده و پرچم فتح و پيروزى هميشه در دست او بوده است..در سال دهم هجرى پيغمبر اكرم(ص)از مدينه حركت وبمنظور اداى مناسك حج عازم مكه گرديد،تعداد مسلمين همراه با پیامبردر این سفررا بالغ بر چند هزار نفر نوشته اند.نبى اكرم(ص) همراه مسلمین پس از انجام مراسم حج و مراجعت از مكه بسوى مدينه روز هجدهم ذيحجه در سرزمينى بنام غدير خم توقف فرمودند زيرا از جانب خداوند بحضرتش آیتی(يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته) وحى شده بود که مفاد ومضمون آن ولايت و خلافت علی(ع)بود. بنام غدير خم توقف فرمودند زيرااز جانب خداوند بحضرتش آیتی(يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته)وحى شده بود که مفاد ومضمون آن ولايت و خلافت علی(ع)بود.
على عليه السلام هنگام بعثت
سبقتكم الى الاسلام
طفلا صغيرا ما بلغت اوان حلمى(على عليه السلام) پيش از شروع اين فصل لازم است شمهاى به بعثت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اشاره گردد تا دنباله كلام بزندگانى على عليه السلام كه در اين امر مهم سهم قابل ملاحظهاى دارد كشيده شود. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع پليد آنروز كناره گرفته و بطور انفراد بتفكر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانين كلى طبيعت و اسرار وجود مطالعه ميكرد،چون به چهل سالگى رسيد در كوه حرا كه محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابديت ضمير او را روشن ساخته و از كمون خلقت و اسرار آفرينش دريچهاى بر خاطر او گشوده گرديد،زبانش بافشاى حقيقت گويا گشت و براى ارشاد و هدايت مردم مأمور شد.محمد صلى الله عليه و آله و سلم از آنچه ميديد بوى حقيقت ميشنيد و هر جا بود جستجوى حقيقت ميكرد،در دل خروشى داشت و در عين حال زبان بخاموشى كشيده بود ولى سيماى ملكوتيش گوياى اين مطلب بود كه: در اندرون من خسته دل ندانم چيست كه من خموشم و او در فغان و در غوغا است مگر گاهى راز خود بخديجه ميگفت و از غير او پنهان داشت خديجه نيز وى را دلدارى ميداد و يارى ميكرد.چندى كه بدين منوال گذشت روزى در كوهحرا آوازى شنيد كه (اى محمد بخوان) ! چه بخوانم؟گفته شد: اقرا باسم ربك الذى خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربك الاكرم،الذى علم بالقلم،علم الانسان ما لم يعلم... بخوان بنام پروردگارت كه (كائنات را) آفريد،انسان را از خون بسته خلق كرد.بخوان بنام پروردگارت كه اكرم الاكرمين است،چنان خدائى كه بوسيله قلم نوشتن آموخت و بانسان آنچه را كه نميدانست ياد داد. چون نور الهى از عالم غيب بر ساحت خاطر وى تابيدن گرفت بر خود لرزيد و از كوه خارج شد بهر طرف مينگريست جلوه آن نور را مشاهده ميكرد،حيرت زده و مضطرب بخانه آمد و در حاليكه لرزه بر اندام مباركش افتاده بود خديجه را گفت مرا بپوشان خديجه فورا او را پوشانيد و در آنحال او را خواب ربود چون بخود آمد اين آيات بر او نازل شده بود. يا ايها المدثر،قم فانذر،و ربك فكبر،و ثيابك فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستكثر،و لربك فاصبر. اى كه جامه بر خود پيچيدهاى،برخيز (و در انجام وظائف رسالت بكوش و مردم را) بترسان،و پروردگارت را به بزرگى ياد كن،و جامه خود را پاكيزه دار،و از بدى و پليدى كنارهگير،و در عطاى خود كه آنرا زياد شمارى بر كسى منت مگذار،و براى پروردگارت (در برابر زحمات تبليغ رسالت) شكيبا باش. اما انتشار چنين دعوتى بآسانى ممكن نبود زيرا اين دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و ساير ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دينى و فكرى مردم دنيا مخصوصا نژاد عرب را تحقير مينمود لذا از دور و نزديك هر كسى شنيد پرچم مخالفت بر افراشت حتى اقرباء و نزديكان او نيز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام اين مدت كه حيرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارك آنحضرت را فرا گرفته و بشكرانه اين موهبت عظمى بدرگاه ايزد متعال سپاسگزارى و ستايش مينمود چشمان درشت و زيباى على عليه السلام او را نظاره ميكرد و از همان لحظه اول كه از بعثت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آگاه گرديد با اينكه ده ساله بود با سلام گرويده و مطيع پيغمبر شد و اولين كسى است از مردان كه به آنحضرت گرويده است و اين مطلب مورد تصديق تمام مورخين و محدثين اهل سنت ميباشد چنانكه محب الدين طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مىنويسد كه گفت: كنت انا و ابو عبيدة و ابوبكر و جماعة اذ ضرب رسول الله (ص) منكب على بن ابيطالب فقال يا على انت اول المؤمنين ايمانا و انت اول المسلمين اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى. من با ابو عبيدة و ابوبكر و گروهى ديگر بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بشانه على بن ابيطالب زد و فرمود يا على تو از مؤمنين،اولين كسى هستى كه ايمان آوردى و تو از مسلمين اولين كسى هستى كه اسلام اختيار كردى و مقام و نسبت تو بمن مانند مقام و منزلت هارون است بموسى.
همچنين نوشتهاند كه بعث النبى صلى الله عليه و آله يوم الاثنين و اسلم على يوم
الثلاثا .
|